مدیران نفت تهران با عقد قراردادی یک ساله با علیرضا بیرانوند او را تا پایان فصل 96 ـ 95 در جمع خود نگه خواهند داشت. |
به گزارش "ورزش سه"، علیرضا بیرانوند که شب گذشته برای انجام مذاکرات نهایی به باشگاه پرسپولیس رفت، امروز پای برگه ای که قرارداد او را تا پایان فصل 96 ـ 95 ثبت کرده است، امضا انداخت تا حتی در صورت جدایی از پرسپولیس با قرارداد قرضی به این تیم برود. پرسپولیسی ها که رضایتنامه قطعی بیرانوند را می خواهند، حالا با مانع جدیدی نیز مواجه شدهاند. جالب اینکه نفتی ها از پرسپولیس برای این انتقال قرضی 500 میلیون تومان پول برای رضایتنامه درخواست کرده بودند که این انتقال را در وضعیت غیرممکن قرار می دهد.
|
گاهی چشمانم پر از غصه می شوند...
گاهی دلم می گیرد از آدم ها...
گاهی قلبم ترک بر میدارد...
و من پناه می آورم به دنیای مجازی...
دنیایی که آدم هابا دورغ هایشان هم دیگرآرام می کنند...
دنیایی که همه همدیگررا فریب می دهند تا رویا هایشان را بر زبان آورند....
عجب دنیایی....
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- ابو عزرائیل کسی است که این روزها نامش لرزه به تن داعشی ها و تروریستها در عراق می اندازد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «پارس»، نام واقعی این مرد "ایوب" است. وی پیش از عضویت در نیروهای بسیج مردمی، مدرس رشته تربیت بدنی در یکی از دانشگاههای عراق بود.
ایوب علاوه بر تکواندو، در تیراندازی نیز بسیار مهارت دارد.
ابو عزرائیل در صفحه اول مجلات خارجی
همرزمان "ابو عزرائیل" در صلاح الدین می گویند که برخلاف چهره و نام ترسناکی که دارد، در ملاقات و صحبت با او، با لبخندی دلنشین مواجه می شوید.
ابوعزرائیل در فیلمهایی که از او در اینترنت منتشر شده به شدت عناصر داعش و حامیان این گروه تروریستی را تهدید می کند.
نام واقعی این مرد "ایوب" است. وی پیشتر با توجه به تخصص و تحصیلاتش در تربیت بدنی، در دانشگاه تدریس می کرد. اما پس از فتوای مرجعیت عراق به نیروهای بسیج مردمی پیوست تا از نیروهای ارتش این کشور در مبارزه با داعش پشتیبانی کند.
برخی مجلات خارجی نیز این روزها با انتشار عکسهایی از "ایوب" از او به عنوان استاد دانشگاهی یاد میکنند که در حال مبارزه با تروریستها است.
گفته شده وی از نیروهای”کتائب امام علی (ع)” میباشد. بعضی از صفحات مرتبط با تکفیری ها در شبکه های مجازی ادعا کرده اند که وی فارسی نیز صحبت میکند.
ابو عزرائیل، حدود ۴۰ سال سن دارد در جنگ خیابانی اطراف تکریت باعث ایجاد رعب و وحشت در میان تروریستهای داعش شده است.
وی دارای ظاهری نسبتا درشت و چهره ای خشن است با سری تراشیده و محاسنی سیاه، یونیفرم سیاهرنگ میپوشد و لقب «ابو عزرائیل» را بر روی بازوی خود بسته است و در میدان جنگ با داعشیها رجزخوانی میکند.
ویدئوهایی کوتاه از او در عملیات پاکسازی تکریت منتشر شده که با نعره زدن در خیابانها تروریستهای داعش را بزدل خطاب میکند.
جالبتر آنجاست که ابو عزرائیل در پاکسازی خیابانی مناطق حومه تکریت شمشیر و تبر در دست گرفته است.
او یک بار هم از ناحیه دست مجروح شده اما چنین زخمهایی نتوانسته او را از میدان نبرد علیه ظلمت و دفاع از مقدسات اسلامی بازدارد.
ابو عزرائیل، یک مدافع حرم است، مدافع حرمی در نقاط دور دست از اماکن مقدسه که اگر امثال او و دیگر مجاهدان مقاومت اسلامی در جنگ با داعش و دیگر گروههای تروریستی نبودند از حرمین مطهر در عراق و سوریه چیزی نمیماند.
پس از پخش شدن تصاویر و فیلمهایی از ابو عزرائیل حالا او همانگونه که دشمنان زیادی دارد علاقهمندان زیادی دارند که میخواهند او را بشناسند.
نام واقعی او ایوب، قهرمان تکواندو و استاد در تیراندازی با کمان است. پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد در تربیت بدنی در دانشگاه مشغول تدریس است. او پس از حمله تروریست های داعش به سوریه برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) به جمع مدافعان حرم پیوست.
پادشاهی بود در عصر حجر
کلّه پوک و کلّه شّق و کلّه خر!
حضرتش دایم به فکر عیش و نوش
خوش خوشانش می شد از این جنب و جوش!
از قضا آن شاه ِ بی وجدان و لش
یک وزیری داشت مانند ِ خودش
بی سواد و قلّدر و بابا شمل
عاشق و دلداده ی ماه ِ عسل!
کیف ِ او از کیف ایشان کوک تر
کلّه اش از کلّه ی وی پوک تر!
غافل از ملت، حریص ِ عشق و حال
شهره ی این کار در بین رجال
گرچه دور از دانش و فرهنگ بود
خلق را گاهی نصحیت می نمود
کای خلایق چیز ناجوری ست پُست
کان ِ علم و معرفت بایست جُست
گفت، یعنی نانِ خود بایست خورد
هر کسی از کان ِ خود بایست خورد
پیش ِ ما دنیا به غیر از خاک نیست
دولتی چون دولتِ ما پاک نیست
هی فروکن، ریشه کن مانند ما
مهرورزی پیشه کن مانند ما
**
وای از آن جایی که گفتار و عمل
نیست یکسان نزدِ افرادِ دغل
وضع ِ کشور گشت خر تو خر بسی
معترض بر وضع ِ حاضر هر کسی
غفلت ِ شاه و وزیر از حال ِ خلق
آتشی افکند در احوال ِ خلق
نه کسی دادِ کسی را می شنید
نه کسی ناز ِ کسی را می خرید!
با شهنشاه و وزیری آن چنان
اَمن و آسایش همه رفت از میان
مردی و غیرت حسابش بسته شد
ملتی از بی حسابی خسته شد
یک طرف بی کاری و یک سو فساد
کس ندارد روزگار اینسان به یاد
از گرانی، مانده مردم هاج و واج
تا ثریا رفت نرخ ِ اسفناج!
عده ای گفتند، از راه ِ ثواب
چاره ی این درد باشد انقلاب
پس به پا خیزید ای مردان ِ مرد
حتم پیروزیم ما، در این نبرد
**
ملتِ با غیرت از بهر ِ قیام
کرد پای خود به کفش ِ انتقام
دسته دسته مردمان ِ جانفشان
آمدند از هر طرف، پیر و جوان
تا شود آزاد گردن ها زیوغ
مملکت شد جایتان خالی شلوغ!
دستِ ملت آجر و سنگ و چماق
دستِ دولت توپ و تانک و اسلحه!
(از کراماتِ همان عالی جناب
قافیه در بیتِ بالا شد خراب
در میان ِ فتنه و جنگ و گریز
قافیه کی می شود پیدا عزیز!)
جنگ شد مغلوبه، افرادِ وزیر
از نظامی تا امیر و تا اَجیر
چشم هاشان کاسه ی خون از غضب
خون ها کردند جاری بی سبب
گرچه آخر دستِ دولت کار داد
این تقابل از دو سو کشتار داد
هرچه می دیدند آتش می زدند
نعره های کو نفس کش می زدند
یک طرف شد پیرمردی واژگون
آن طرف تر نوجوانی غرق ِ خون
در چنین هنگامه ی قاراشمیش
دو، دو ِ غارتگران گردید بیش
سارقی، خوش کار ِ ملت می ستود
خوشتر از آن مال ِ مردم می ربود!
موج ِ هَرج و مَرج تا آمد پدید
مرغ ِ خوشبختی همان دَم پر کشید
در پس ِ درگیری و آن گیر و دار
رفت کلّی کلّه ها بالای دار
**
بعدِ چندی در میانِ خاک و خون
شاهِ خائن عاقبت شد سرنگون
پوزه ی وی بر زمین مالیده شد
خوب دقت کن: چنین مالیده شد…(۱)
این هم از آن پادشاه و آن وزیر
هر کجا شاه است گو عبرت بگیر
ما وَقع را شرح دادن مشکل است
پای طبعِ سرکش ِ من در گِل است
خواستم وصلش دهم با آب و تاب
بر حکایت های بعد از انقلاب
جوهر خودکار ِ «خالو» شد تمام
قصه را بردم به پایان والسلام!